۱۳۹۲ شهریور ۵, سه‌شنبه

گندم باددادن

دیروز هنگام رفتن به طرف خانه ازراههای بین کشتزارهای کچالو(سیب زمینی) و گندم رد میشدم. صدای سوت بسیاردلنشین و زیبایی به گوشم رسید. وقتی که خوب به اطراف نگاه کردم،دیدم که پیرمردی درحال گندم باددادن است  و هم چنان که او گندم را به باد میداد تا کاه و دانه شان جدا شوند، بادهانش سوت بسیارزیبایی می نواخت. به یادم آمد که قدیمیها دراین طورمواقع سوت میزدند که به اصطلاح خودشان باد بوزد تاکاه وگندم را جداکند. یعنی این که اگر سوت زدن را ادامه نمی داد،به این معنا که دیگربادی نمی وزید و جریان باد قطع میشد.ازاین عقیده پیرمرد،خوشم آمد  یعنی درواقع به آن حصودیم شد.دلم می خواست بروم پیشش و با او درآن باره صحبت کنم ولی این کاررابه صلاح ندیدم ورفتم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر