۱۳۹۲ آبان ۹, پنجشنبه

آمادگی

دارم همه چیزم را به حساب ترتیب می دهم و مواظب هستم که چیزی را فراموش نکنم و می خواهم به بهترین نحوممکن ازورکشاب روز یک شنبه استفاده کنم. برای کسی زنگ زدم که لب تابش را برای یک روز برایم قرض بدهد و اوهم اعلان آمادگی کرد. ازاین بابت تقریبا خیالم راحت شد.آها یک دانه موز هم ازهمکاران گرفتم ،چون من بدون موز خیلی راحت نیستم. 
حتی خانمم را گفتم که بهترین لباس هایم را برایم آماده کند. بیگ برای لب تاب  و انتقال آن،قلم کتابچه و خلاصه ازاین جورچیزها،،،، روزهای پنج شنبه برایم اصلا روزخوبی نیست . باید ازتمام فعالیت هایی که درطول هفته انجام داده ای ، راپور بدهی و هم چنین برای خودت پلان کاری درست کنی و برای ریس بفرستی ومنتظر باشی که برای هرکدامش دانه دانه جواب قناعت بخش بتوانی بدهی.وهم چنین دوسه تا راپور یا داتا بس دیگری هم هست که بخاطرحس همکاری زیاد هرپنچ شنبه و مخصوصآ آخر هرماه برای تعداد ی ازکارمندان آن را آپدیت کنی و بفرستی. ولی یک چیزخوب دیگه هم هست که دوستان و همکاران زیاد کوشش نمی کنند عیب ها و خرده ریزه ها راازمیان آن پیدا کنند و افتخارکنان برایم ایمل کنند و بگویند فلان جا اشتباه کردی و چهارتای دیگه را هم سی سی بگیرد.امیدوارم این ورکشاب بتواند آن چه را که من انتظاردارم ،برآورده کند .انشاءالله راستی  یک گپ دیگه همین الان که دارم تایپ میکنم به موبایلم سه تاپیام ازشماره 500 کمپنی روشن آمد. تقریبا 4 شب پیش بود که 50 افغانی کریدت انداختم وفقط دو یا سه پیام فرستادم ولی حالا که نگاه میکنم فقط 3 افغانی کریدت برایم مانده است. مدت سه روز است که هرچقدرشما ره خدمات روشن (333) را می گیرم ، نوشته می شود نات اولیبل (unavailable)    نمی دانم کی و چه وقت به این پیام های مزخرف راجسترشده ام ؟؟؟؟  یکی ازاین پیام ها (تصاویرمتحرک جدید عشقی رابا عزیزان خودبه اشتراک گذاشته و همین حالا اشتراک نمایید با ارسال 10 به 500 شروع به دریافت تصویرنمایی) . لطفا اگرکسی است که دراین زمینه یاریمان کند ،خوشحال میشویم ... تادیدار دیگر یاهو،،،

۱۳۹۲ آبان ۷, سه‌شنبه

اولین برف بامیان

برف سفید ولی کم امروز به همه مردم بامیان خبرداد که باید هرچه زودتربه فکرسوخت وآذوقه زمستانمان باشیم. منی که تا حال اصلا دراین مورد اقدامی نکرده ام براین شدم که با گرفتن همین ماه معاش خود،باید چوب و ذغال زمستان را تهیه کنم. پسرکوچکم الیاس وقتی که امروز برف را دید به وجد آمده و با همان کالایی که ازخواب بیدارشده بود به حیاط رفته و فورا کمی ازبرف رابادستان کوچکش به دهانش برد و سردی آن را خوب دردهانش مزه مزه کردو به من هم می گفت! پدرتوهم بگیر یک لقمه برف بخور من هم به ناچار درحالیکه هنوزازسرما خوردگی قبلی بهبودی نیافته ام، یک لقمه برف به دهان انداختم. و اولین برف بامیان را مزه کردیم که مزه همان برف هرسال را می دهد یا فرق دارد که نداشت. کمافی السابق سفیدی همان ،مزه همان . ولی فعلا آفتاب خوبی برهمه خانه های مردم بامیان می تابد. شاید آفتاب می فهمد که مردم بامیان منتظر آمدنش هستند که توسط سولر هایشان،شب دیگر را برق روشنایی داشته باشند. 

۱۳۹۲ آبان ۶, دوشنبه

ورکشاب رسانه های اجتماعی دربامیان

قراراست که یک شنبه آینده ورکشاپ یک روزه ای تحت نام رسانه های اجتماعی درهوتل هایلند بامیان برگزارشود. من ازطریق آنلاین موفق شدم ثبت نام کنم. فکرمی کنم که این ورکشاب قراراست ازاهمیت بالایی برخوردارباشد. بعد ازآن که ثبت نام کردم، یک ایمل معلوماتی برایم ارسال شدو هم چنین اضافه ازاین یک خانمی هم برایم زنگ زد. آنها میخواستند بفهمند که من صد درصد می توانم دراین ورکشاپ اشتراک کنم یا نه ؟ که من هم با قاطعیت ازموضعمان دفاع کردم وآمادگی خودم را تاآخرخط اعلان کردم.
دوستان و علاقه مندانی که مایل باشند دراین ورکشاپ یک روزه اشتراک کنند، می توانند جهت معلومات بیشتر به این شماره به تماس شوند  0799491223 ویا به این آدرس ایمل summit@impassion.af   مراجعه کنند.
به یاد داشته باشید زمان : یک شنبه آینده 3 نومبر 2013
 مکان شهربامیان هوتل هایلند.

۱۳۹۲ آبان ۵, یکشنبه

مرگ ناگهانی درکمترازسه ساعت

دیروزبعدازظهرهنگامی که درمسیردفتربه خانه بودم ،یکی ازهمسایگان که همکارهم است، زنگ زد وگفت زن یکی ازهمسایگان ما فوت کرده است وقبل ازاین که خانه بروی این جا بیا. خانم همسایه ما که زن تقریبا 35 تا 38 سالش بیشترنیست دیروزتا ساعت 02 بعدازظهرخوب وصحتمند بوده و به همراه زنهای همسایه مشغول پا ک کاری گند م بوده اند . درحین گندم پاکی می گوید من بروم و موهایم را بشویم.دختر همسایه ازاوسوال میکند که چرا می خواهی موهایت را بشویی ؟ درجواب می گوید موهای آدم پا ک باشد خوب است .وقتی که موهایش را می شوید به دخترهمسایه می گوید بیا و موهایم را بباف . بعد ازلحظه ای احساس میکند که دلش کم کم دردمیکند. به شوهرش که صفاکاردریکی ازدفاتردولتی با معاش 6000 افغانی است زنگ می زند. شوهرش دربین راه ازقصابی کمی گوشت می خرد که برای شب درخانه ختم قرآن بگیردکه این بلا مثل همیشه ازسرشان بگذرد. زمانی که شوهر به خانه می رسد زن به شوهرش می گویدمرا به شفاخانه ببر. شوهر برایش سوره ای قرآن میخواندو به گفته خودش گردقرآن را بالای خانم می تکاند به این امیدواری است که شاید شفایابد. بعدازلحظه ای رفته رفته حال خانم خراب می شود و وقتی که شوهرجهت انتقال خانم موتری را به کرایه می گیرد،زن نفسهای آخررا می زند. ودربین را ه شفاخانه به دیار باقی می شتابد. ازاین خانم چهار طفل پسر 11، 8 ، 6 و 3 ساله باقی مانده است. با دیدن این واقعه براین باوررسیدم که زمانی که ما هرروزازخانه به طرف کارمی آییم هیچ اعتباری نیست که دوباره بتوانیم پس صحیح وسالم به خانه برسیم یاخیر؟ این حکایت ازاول تاآخردرمدت سه ساعت به پایان می رسد. مرگ درسه ساعت واقعا ناباورانه است.  فراموش نکنم که وقتی که زیاد تحقیق کردم، به این نتیجه رسیدم که گاه گاهی دچارمریضی (میرگی) یا بعضی ها (سایه تو)میگویند ،می شده ا ست که هربار بعدازدقایقی دوباره پس به حالت عادی ونورمال می رسیده است.ولی دیروزاین دقایق جان مادرراگرفت که چهارطفل را بی مادرو شوهر غریبی را تنهاکند. خیلی دلم سوخت هرلحظه به خودوخانواده ام فکرمیکردم که خدای ناکرده اگرچنین اتفاقی درخانواده ما صورت بگیرد، چه ها خواهد شد؟ وقتی که به خانه آنها رفتم آنها فقط یک اتاق 5*3 متر با بدترین اوضاع و کلکین کوچک به همراه یک دهلیزکه پرازکفش های مردمانی بود که آنجا آمده بود. چوبهای سقف اتاق نازک و به حدی دور ازهمدیگرکه آدم احساس میکردهمین الان شاید این سقف فروریزد. وجسد بی جان زن دروسط اتاق و تقریبا ده یا دوازده نفری که دراطراف میت قرآن می خواندند. با هزارزحمت کمی قرآن خواندم که درحین قرآن خواندن فکرمیکردم که ای خدا چی میشد اگرهمین الان همین زن را جانی دوباره میدادی و زن ازجایش بلند می شدو نجیب الله پسر سه ساله اش را صدا می زد. تمام آن ساعات را با این چنین خیالات و فکرهای وحشتناک دیگرسپری کردم ودرآخر ازشوهراین خانم کسب اجازه کردم وبه خانه آمدم. ازآنجایی که آنها میخواستند میت را به جایی دوربه اصطلاح وطن آبایی شان دفن کنند، نتوانستم دراین مراسم اشتراک کنم  وبا دلی پرازدردو سوالهای زیاد ازخدا امروزبه دفترآمدم. کاش اجازه می د اشتم که فقط یک سوال ازخدا می پرسیدم  واوهم مهربانانه جوابم را می داد و آن یک سوال هم این بود که چرا ازبین این همه مردم دراین دنیای به این بزرگی آمدی وآمدی زن این مردغریب را انتخاب کردی و به عزراییل دستوردادی که جانش را بگیرد.اوکه سال های پیش مرده بود اگر نمرده بود لااقل احساسش که مرده بود . مگر کم بدبختی داشت مگر کم زحمت کشیده بودو بسیارمگر و مگرهای دیگر.....

سفرحج والدین

یکی ازدوستانم که ازمراسم فاتحه گیری که به مناسبت فوت دخترنوجوانی  برگزارشده بود، آمده بود ومی گفت!دریکی ازقریه های نزدیک مرکزبامیان درخانه ای براثرمشاجرات لفظی که بین برادرجوان و خواهران جوان ونوجوانش اتفاق افتاده بود،مثل این که پسربه خوهرانش می گوید بیایید و شیشه های کلکین هارا پاک کنید و مثل اینکه خواهران یا آن کار راانجام نمی دهند یا این شاید کمی دیرتراین کار را انجام می دهند، پسرخانواده هردوخواهر را به تنه درختی که درحیاط پشتی خانه شان موقعیت داشته، می بندد.وباچوبی شروع به لت وکوب خواهرانش میکند. سپس با همان چوب یک ضربه محکم به پشت سرخواهربزرگترمی زند که خواهر بزرگتربراثراین ضربه دردم جان میدهد، و خواهر کوچکتر هم با تنی زخمی شدید به حال خود می ماند .وقتی که پسرمی بیند که خواهربزرگترش دربیهوشی به سرمی برد اورا به شفاخانه مرکزبامیان انتقال میدهد. درآنجا داکتران بعد ازمعاینه می گویند که این دختربراثرضربه به جمجمه اش ،جانش را ازدست داده است، تو آدم مرده را برای ما آورده ای . ما که آدم مرده را زند ه نمی توانیم.  وقتی که ازپسر پرسیده میشود که چه کسی این کارراانجام داده است؟ پسر افتخارانه می گوید خودم . داکتران بلافاصله به پلیس زنگ میزنند واین پسررابه نیروهای پلیس تحویل می دهند. بعدازمدتها ی زیادی مردم محل متوجه می شوند که خواهرکوچکتربه درختی بسته شده ا ست. اورا رهانیده و به شفاخانه انتقال میدهند. این قضیه درحالی صورت می گیرد که پدرومادرخانواده به زیارت مکه معظمه (حج) به سر می برند. فردای آن ،کاکای خانواده، جنازه دختررا به خاک می سپارد درحالیکه پسر تحت بازداشت پلیس به سر می برد .این قضیه به شدت مراتکان داد. به لحظه ای فکرمیکنم که پدرو مادرازسفرحج به خانه  بازمی گردند ،آنها منتظرمیمانند که پسرو دخترانش به دیدنش بیایند . و بدترازهمه لحظه ای که برای آنها گفته شود که پسردرکنج زندان و دختربزرگ خانواده درزیرخروارها خاک دفن و دختردیگر هم زیاد طالع کند که ازناحیه سرومغزآسیب نبیند،درشفاخانه  و یا درخانه ای دیگرمثل آدم های روانی به سرمی برد. آیا به راستی چراچنین پدرومادرها وقتی که به این گونه سفرهای طویل المدت می روند ،چرا کسی را درخانه منحیث کلان و یا سرپرست خوانواده تعیین نمی کنند که باعث جلوگیری ازاین گونه حوادث تلخ شوند. وقتی که چنین والدینی به سفرحج می روند،حتما ازاستطاعت مالی خوبی برخوردارند، آنها می توانستند که کسی را به همین منظورحتی به استخدام بگیرند. آیا به نظرشما دراین داستان پدرمقصر است؟ یا مادر؟ یا پسر؟ ویا خواهران؟ ویا قوم وفامیل آنها ؟ 

۱۳۹۲ آبان ۲, پنجشنبه

این هم شرح حال افغانی های مقیم ایران

کشتگان معشوق

این مطلب را ازیکی ازوبلاگ های دوستان گرفتم با اجازه ازایشان و این که بدون کم وکاست خواستم باشما شریک سازم!!!!!
امروز که رفته بودم صفحه فیس بوک برادرم،دیدم بیشتر پست های صفحه ای را لایک کرده که آی ملت بیاید از حریم حضرت زینب دفاع کنیم و شهید شویم و ... و همه شان عکس هایی بود از کسانی که از ایران و افغانستان و جاهای دیگر رفته اند سوریه و با مخالفین اسد جنگیده اند و کشته شده اند و حالا این بچه ها این کار آنها را می پسندند.
کاری به اعتقاد برادرم و امثال برادرم ندارم که طرفدار زینب و رقیه و سکینه و عاشورا و اینها هستند اما دوست ندارم این بچه ها کورکورانه این حرفهای مفت را قبول کنند که هر کس حضرت زینب را دوست داشت به عشق شهادت برای ائمه برود و با مخالفین اسد بجنگد و کشته شود.اینها نمی دانند پشت این تشویق به شهید شدن چه سیاست های کثیفی خوابیده و چقدر راحت دارند عزیزترین چیز خود و خانواده شان ،جان شان، را می دهند برای پیشبرد سیاست آنها. 
از این گذشته این شهید شدن و کشته شدن برای «چیزی» را درک نمی کنم. چرا باید این آدمها از ایران و افغانستان و چچن و روسیه بلند شوند و بروند سوریه و آنجا با آنها بجنگندند و کشته شوند و وجود خودشان را از کلی آدم بگیرند. واقعا درک نمی کنم!

بازشدن راه غوربند

امروزباخبرشدم که راه دره غوربند که بامیان را به کابل ازطریق ولایت پروان وصل میکند بعد ازتقریبآ یک هفته جنگ بین نیروهای اردوی ملی افغانستان و طالبان ، بالاخره به روی ترافیک بازشد. این شادی برای بامیانی ها ی درمحاصره گیرمانده  ،به گفته مردم مزار،خیلی ها مبارک باشد. 

۱۳۹۲ مهر ۲۸, یکشنبه

مشکل امنیتی دره غوربند

ازسه روز بدین سو دردره غوربند ولایت پرون ،راهی که ازکابل به بامیان می آید،جنگ شدیدی جریان دارد. دوستم که به تازگی ازکابل آمده است،می گویددربین راه وضعیت بدی قراردارد و ده ها مسافراعم اززن و مرد و کودک درمیان این جنگ گیرمانده اند وراه فراربرآنهامسدودشده اند. وی گفت ما با موترکرولای شخصی خود درحال آ مدن ازکابل به بامیان ازدره غوربند بودیم  که ناگهان صدای فیروشلیک گلوله مارامجبوربه ایستاد کرد. وی ازمقامات امنیتی شکایت داشت و می گفت وقتی که درمنطه ای جنگ قرارداردباید مسولین امنیتی مانع عبورومرور وسایط درآن ساحه شوند .و گفته می شود که عده ای زیادی ازاین مسافرین مجبوربه دور زدن ازراه لولنج دره ترکمن و سپس به کابل و بالعکس شدند. تنها راه دیگری که برای مردم این ولایت محاصره شده مانده است راهی است که ازولایت ناآرام میدان وردک می گذرد و ازطریق کوتل حاجی گگ به بامیان وصل می شود.که این راه هم به نوبه خود خطرات زیادتری مانند ماین های جاسازی شده درکنار سرک و موجودیت طالب درطول سرک را دارا می باشد. حال مردم یک ولایت مانده است که چگونه مریضان خود را جهت تداوی به کابل انتقال بدهندو اگربگوییم مشکل بالا رفتن نرخ موادخوراکی هم یکی ازبزرگترین مشکلات این مردم است که دراین طورمواقع گریبان گیراین مردم می شود. پناه برخدا

والی جدید ،وارد بامیان شدند

والی جدید ،واردبامیان شدند.

مل پاسوال غلام علی وحدت

۱۳۹۲ مهر ۲۷, شنبه

انتخاب مل پاسوال غلام علی وحدت به عنوان والی جدید بامیان

بالاخره این تقریبا 9 روز تعطیلی و روزهای عیدهم کما فی السابق ،گذشت، و امروز هم سرکارآمدیم. دراین روزهای عید نه چندان به  گفته بچه ها لپ و جپ دار، من و پسرکوچکم الیاس، به سرماخوردگی شدیدی دچارشدیم. که تقریبا پس لرزه هایش تابه حال  ادامه دارد. کشته شدن والی کنر دریک حمله انتحاری ،و برگزیده شدن مل پاسوال غلام علی وحدت به عنوان والی جدید بامیان، ازجمله واقعات روزهای عید است.امروزازشهربامیان نجواهایی به گوش می رسد که والی جدید واردبامیان می شود ورسمآ کارخودرا شروع میکند ،وحدت یک فرد نسبتآ نظامی است که درگذشته به سمت های قوماندان امنیه ولایت بامیان و چندین ولایت دیگرایفای وظیفه نموده است. هوا نسبت به گذشته بسیارسرداست و دفترهم سردتر، تقریبآ دل آدم می خواهد که وقتی که بر روی کامپیوتر کارمی کنی، یک بخاری هم پهلویت باشد. هنوزیکی دوساعتی زیادترنگذشته است که مجبورشدم دوبار به صحن دفتر جهت آفتاب خوردن بروم.کاش کامپیوترم لب تاب می بود که آن را می گرفتم و درگوشه ای ازحیاط درزیرآفتاب زرد و گرم پاییزی، کارم را ادامه می دادم.بخشی ازسردی دفترمان، مربوط به نصب آهن چادرهایی می شود که درپیش روی دفترما درتابستان به خاطر مانع آمدن نورآفتاب به د اخل دفترنصب شده اند ،می شود. کاش می توانستم یک قیچی بگیرم و درست آهن چادر قسمت روبروی دفترم را قیچی کنم تا باشد که ا زنورآفتاب،بهره مند شویم.

۱۳۹۲ مهر ۱۸, پنجشنبه

یک دل میگه برو برو

یک دل میگه برو برو  یک دلم میگه نرو نرو / طاقت ندارد دلم بی تو / بی تو چه کنم ؟؟؟
 امروز روزآخرکاری  قبل ازعید  است . ازفردا تعطیلات عیدی شروع و هم چنین دوروز جمعه و دو روزشنبه را هم اگر به آن علاوه کنیم، جمله نه روز رخصتی درپیش روداریم.  چنانکه دربالا نوشتم یک دلم میگه برم مزار احوال پدرم ،مادرم و بقیه . یک دلم میگه نرو نرو .نمی دانم چه کنم؟ راستش ازبابت هزینه اش نگران نیستم ولی وقتی که ما برویم کسی نیست که ازخانه ما مواظبت کند . ودلیل دیگرش هم مسیر بامیان الی کابل و سپس ازآنجا به مزار و دوباره آمدن آن هم خیلی واقعا طولانی و خسته کن است مخصوصآ همراه خانواده و بچه های کوچک و موترهای خطی. ولی ازحق نگذریم خوبی ها و صفاهای خودش را هم دارد. که ما بعد ازکلی کلنجار رفتن و سبک و سنگین کردن این وآن ،  بالاخره به این نتیجه رسیدیم که ازاین سفرخوش ،صرف نظرکنیم. راستش پدرم اصرارداشت که بیایید،گوسفند بزرگ وچاقی منتظرشماست که ما برسیم وچپه اش کنیم و جای تان خالی بعد ازمدتها دوری ازهمدیگر به همراه پنج خواهر،دو برادروپدرومادرم . نوش جانش کنیم و بخوریم و بخندیم و ازاین حرفها، هدف دوم هم این بود که پدرم اصرار داشتند که پسر کوچکم الیاس که حالا دقیقا ده روزازسه سالگی ایشان می گذرد را به همراه تنها پسربرادرم (یاشار)،ختنه کنیم. و به اصطلاح مسلمانشان  کنیم. خوب عزیزان پیشا پیش عید قربا ن را به شما و تما م هموطنان عزیزم ،ازصمیم قلب تبریک می گویم. و یک پیام هم برای شما دارم این است که یادتان باشد مستمندان و غریبان رامخصوصآ درایام عید  ازیاد نبرید.  عید تان خوش باددددد

۱۳۹۲ مهر ۱۵, دوشنبه

استاد ثقافت

استاد ثقافت مان که یک خانم با تجربه وماهراست، می گفت! قرآن ها را درسه چهار پوشش ها نگذارید.نگذارید درالماری ها، خاک بررویش بنشیند. مثل دیگر کتابهای درسی تان دم دست بگذارید، تا اولادهایتان هرروزببینند و دست بزنند ، گناه ندارد این باعث می شود که روزی هوس کند که بخواند و کنجکاو شود .وبه اصلیت و ماهیت و پیام قرآن پی ببرد. حتی به آنان اجازه دهیم ترجمه فارسی آن را بخوانند. من هم الان دارم درکامپیوترم قرآن با ترجمه رادارم گوش میکنم. ولی یک چیزرا پی بردم که خدای بزرگ چه نوع تهدیدهای عجیب و غریبی را بلد بوده و درعین حال خداوند بزرگ، دانای حکیم است.

یک خوش شانسی د یگه

یک خوش شانسی دیگه بازهم نصیبم شد. دیروز هنگامیکه استادان دانشگاه، صنف مارا به دو گروه A و B تقسیم میکردند،مرا به گروه A هدایت فرمودند. و گروه A بچه ها و دخترهای زرنگ تربا انگلیسی کاملتر هستند . دراین روزها همه چیزبر وفق مراد است ! خدایا ممنونم به خاطرهمه چیز، تو خیلی خوبی!!!!!!!!

۱۳۹۲ مهر ۱۴, یکشنبه

استعفاء والی بامیان

ازفیس بو ک باخبرشد م که حبیبه سرابی والی بامیان،ازسمت خود استعفاء داده است. ایشان  به عنوان معاون زلمی رسول ،وارد کار وزار انتخاباتی می شود. یکی می گفت این هفت هشت سالی که شما بودید برای ما چه رسید حالا هم بگذاریک چند وقتی این مردم بامیان به امان خدا باشد . خدارا چه دیدی که این گپ برای مردم بامیان بهترشد. به یاد گپهای کلانها افتادم که می گفتند، یک دفعه این طور نشود که بگوییم خداکفن کش سابقه را بیامرزد!!!!

۱۳۹۲ مهر ۱۳, شنبه

بعدازدوروزرخصتی

نمی دانم این دو روزرخصتی چرا برای مااین قدرطولانی است. یک شنبه که دفترمی آیم فکرمیکنم که حدود ده روزی است که دفترنیامده ام. بگذریم ازاین حرفها، چندنفرمهمانی که ازکابل خانه مان  آمده اند وما هم می خواهیم که به حساب سنگ تمام بگذاریم..  من هم دراین روزها دنبال یک خلیفه گل کار(بنا) می گشتم که قسمتی ازدیواراحاطه حویلی ما که مانده است،راخلاص کنم.که بالاخره بعدازکلی سرگردانی یا یک نفرقرارداد نوشتم که انجا مش دهد و لی خدابداند که آخرش چه می شود ؟ این مطلب را میگویم بخاطریکه درساختن همین دو اتاقی که نامش را اگرخانه بگذاریم پوستمان راهمین خلیفه های گل کارکندند. بماند که تا حال تشناب(توالت) نداریم که کارساخت وساز آن را هی ازاین روز به آن روزموکول میکنند. و ما هم مجبورهستیم کوچک و بزرگ مان بخاطراین امرآفتابه به دست به خانه همسایه برویم.
این اطلاعیه موسسه علمی فرهنگی ققنوس را هم دیده بودیم ولی متاسفانه به دلیل همین علت های بالاو دانشگاه رفتن مان دربعدازظهرروزشنبه که مصادف است با همان تایم برگزاری برنامه ققنوس.ازدست دادیم، اطلاعیه ققنوس: موسسه علمی فرهنگی ققنوس ونهادهای همکاربرگزارمی کند.دومین دورجشنواره بین المللی فیلم حقوق بشرافغانستان دربامیان،افتتاحیه ،شنبه 13میزان ساعت  2 بعدازظهر، مکان شهربامیان روبروی مجسمه بزرگ صلصال ،هوتل کاروانسرای. قبل ازاینکه فراموش کنم می خواهم روزمعلم را به همه معلمان دلسوز ازصمیم قلب تبریک می گویم و به این طایفه زحمت کش و آینده سازوطن ،خسته نباشیدعرض میکنم. ازکسی شنیدم که حتی شب گذشته دریکی ازچوکهای بازاربامیان، که به چوک اریکین مسمی است فیلمی به نمایش درآمده است. بخاطرازدست دادن هم چنین برنامه هایی کمی غمگینم وخودراسرزنش میکنم. ومحفلی که به اسم روزهمبستگی ترتیب داده شده بود را هم ازدست دادم. این هم اطلاعیه آن: روزهمبستگی مبارک باد. یک اکتوبر،روزیکه هزاره های جهان متحد شد. سخنرانان این محفل زمان دهقان زاده ،استاد یعقوب یسنا،احمد بهزاد،کامران میرهزار،سرورجوادی،شفق قومیاری،شکریه ندا،سرود و آوازخوش دمبوره . زمان: چهارشنبه 10 میزان برابر با دو اکتوبرساعت دو بعدازظهر . مکان شهربامیان استدیوم بزرگ شهید مزاری. قابل ذکر است که بعضی ازشخصیت هایی که دربالا اسمشان را گرفتیم، ازطریق خط موبایل که به بلندگو وصل بود، برای مردم بامیان ،سخنرانی کردند. با استفاده ازفرصت ،راهیابی  تیم ملی کریکت کشورمان را به جام جهانی کریکت،به تمام مردم سرزمینم ،تبریک می گویم..

۱۳۹۲ مهر ۱۱, پنجشنبه

تظاهرات هزاران زن


ما رنج می کشیم؛ ما شوهرمی خواهیم!

شمار زیادی از زنان در نیجریه با برگزاری تظاهرات بزرگی، از دولت این کشور خواستند به آنها برای یافتن همسر و ازدواج کمک کند.
به گزارش عصر ایران به نقل از خبرگزاری آناتولی ترکیه، شماری از زنان در ایالت زامفارا در شمال غرب نیجریه با برگزاری تجمعی به کمبود مرد برای ازدواج اعتراض کردند.
این تظاهرات به رهبری "سوایبا عیسی" تا مقابل ساختمان استانداری منطقه جوساو ادامه یافت و گفت: ما توانسته ایم نام بیش از 8 هزار نفر از زنانی که ازدواج نکرده اند را ثبت کنیم که به دنبال همسر و خواستگار هستند.
سوبیا در گفتگوی تلفنی با خبرنگار آناتولی اظهار داشت: تظاهرات اخیر با هدف وادار کردن دولت نیجریه به حل این مسئله انجام شد.
وی افزود: از میان 8 هزار زن و دختر متمایل به ازدواج، 5380 زن مطلقه، 2200 زن بیوه، 1200 دختر یتیم و 80 دختر به دنبال ازدواج هستند. 
این زن معترض در پاسخ به این سوال که آیا این زنان از اعتراض علنی در منطقه ای محافظه کار و سنتی خجالت نمی کشند گفت:"این برای ما آسان نیست."
او ادامه داد: ما به عنوان زن، دارای کرامت هستیم اما این شیوه  اعتراض آمیزی است تا دولت را با رنج خود آشنا کنیم. در صورتی که جامعه، زنان را برای برآورده کردن نیازهای خود تنها بگذارد عواقبی برای جامعه خواهد داشت.
یکی از زنان معترض هم گفت: ما زنان، نیازمند ازدواج هستیم تا زندگی ما کامل شود؛ تا زندگی طبیعی داشته باشیم. بسیاری از ما نمی توانیم هزینه های تهیه دو وعده غذا را تامین کنیم چرا که مردانی نداریم. 
هزینه های بالا زندگی و معیشت، یکی از مهمترین دلایل خودداری مردان از ازدواج است.
در همین ارتباط، دولت محلی ایالت کانو در شمال غرب نیجریه با برگزاری مراسم ازدواج گروهی زنان مطلقه و بیوه در این منطقه موافقت کرده است.
برگرفته ازوبلاگ رزاق مامون



۱۳۹۲ مهر ۱۰, چهارشنبه

مصروفیت های بیش ازحدمن

اوضاع دفتردراین روزها کمی خوب نیست ،منظورم این است که بعضی ها استعفاء شان را داده اندو بعضی های دیگه هم به فکرپیداکردن کاردردیگردفاترو جاهای دیگراست. بعضی همکارها هم دررخصتی هایشان به سرمی برند و ازسویی دیگرآخرین ماه های سال مالی هم که شلوغی خودش را دارد. این همه دست به دست هم داده اند که ما رابسیارمصروف ترازوقت های معمولی کرده است تازه یک هفته ای می شود که ما هم شاگرد کلاس اول دانشگاه بامیان شده ایم و کوشش میکنیم که همیشه سروقت درصنف مان حاضرباشیم وخلاصه ازاین حرفها. این مطلب را نوشتم خواستم به شما بگویم که اگردراین مدت چیزجدیدی نتوانستم بنویسم به همین خاطراست. امیدوارم این روزهای مصروف هم مثل عمرمن وشما زود بگذرد و بازهم من وشما.........

۱۳۹۲ مهر ۹, سه‌شنبه

بیرق های نیمه برافراشته کشورمان

تمام بیرق های افغانستان  به حالت نیمه برافراشته درآمد. به مناسبت انتشار لیست کشته شده گان بی گناهی که درسال 57 و 58 درزمان حاکمیت حزب دمکراتیک خلق اتفاق افتاد، دوروزعزای عمومی اعلام شدو به همین مناسبت درمساجدوتکایای شهرها ی بزرگ وکوچک درسرتاسرافغانستان، فاتحه عمومی اعلان شد.قربانیان این فاجعه همه مردم بی گناهی بودند که ازخانه های شان بزوربرده شده و بعدا به طرزوحشتناکی به قتل رسیده اند. تنها کاری که ما وشما برای آنها انجام داده می توانیم باقرایت فاتحه ای  باشد که روحشان شادشوند.