۱۳۹۲ آذر ۴, دوشنبه

پارچه های املا

هم چونان، به جای همچنان/ سیاه ،سیاح/ قسمیکه ماه می فهمیم ،قسمیکه ما می فهمیم/اولوسوالی،ولسوالی/پورنفوس،پرنفوس/بوت های بامیان، بت های بامیان/تسلت ،تسلط/سعید،سید/موهیم،مهم/عیلاق،ایلاق/یگولگ،یکولنگ/ این ها کلماتی هستند که استاد ازلابلای پارچه های املا یا (دیکته) شاگردان صنف اول دانشگاه ، بیرون کشیده بود. هفته گذشته بیست دقیقه وقت برایمان داده بودند که دیکته ای به زبان دری ازولسوالی یا قریه زادگاهمان ،بنویسیم. که این چند کلمه های بالا مشت نمونه خروارازمیان پارچه های دیکته شاگردان پیدا شده بود. جالب این جاست که وقتی استاد برایشان می گویند مثلا بوت به کفش می گویند نه به مجسمه بزرگی که دربامیان قراردارد، شاگردان یا همان صاحب نوشته به غرورش بر می خورد وشروع به لجبازی و جبهه گرفتن با استادمی کند. که مثلا اگر قرارباشدشما نوشته های مارابادیگر شاگردان مقایسه کنید، ما هم شما را با استادانی که مثلا دردیگرشهرها هستند ،مقایسه میکنیم ،شما هم به اصطلاح شاید دارای نواقصی باشید که این حرف به مزاج استاد قوی ما که واقعا قوی است ،خوش نیامد ورگهای گردن استاد هم متورم شد و خلاصه می خواستم بگویم که جالب است کسانی که این چنین ضعف دراملای شان دارند ، وقتی که استاد برایشان توضیح می دهد ،آنها عصبانی می شوند. کاشکی یکی پیدا شود که عیبهای من را بگوید ،من خوشحال می شوم. استاد گفت اگر می خواهید همین گونه ادامه دهید، مانعی ندارد. ولی وای برآن زمانی که شما ازدانشگاه فارغ شوید و این گونه مقاله ای داشته باشید.می خواستم زیادتربنویسم ولی ساعت 03:47 دقیقه بعد ازظهررانشان می دهد که باید دانشگاه بروم. تا بعد....

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر