۱۳۹۳ تیر ۱۵, یکشنبه

چندروزرخصتی

یک هفته ای که گذشت، دررخصتی کامل به سر بردیم، بخاطرمصادف بودن با ماه مبارک رمضان، نتوانستم ازاین یک هفته ای دورازدغدغه های کاری، خوب استفاده کنم. تنها چیزی که دراین مدت کمی خوشحالمان کرد، این بود که تقریبا دوسه ماه پیش دو اصله نهالی را که یکی ازدوستانم برایم ازیکی ازولسوالیها، فرستاده بود را غرص کردیم. دریک بعدازظهربه همراه همه اعضای فامیل که جمله هفت نفرهستیم ، این دونهال راکاشتیم و بعدازکاشتن شعردرخت کاری راهم به دور آن زمزمه کردیم. بعد ازگذشت چند وقتی دیدم که هردو نهالمان خشک شد و همگی افسرده شدیم. سه روزپیش دیدم که این درختانم تازه برگ های کوچکی داده اند و می خواهند حیات شا ن را دوباره ازسربگیرند. البته شاید این خبر برای شما یک خبرخیلی مهمی نباشد  ولی ازدوجنبه برای من خیلی مهم بود یکی اینکه این اولین خانه یا حویلی است که من درطول عمرم صاحب آن شده ام و دوم اینکه این دو درخت هم اولین درختهایی بودند که من درعمرم آن را غرض کرده ام ،پس خیلی دوستشان دارم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر