۱۳۹۲ دی ۲۱, شنبه

لیزخوردن محکم

دیروزبعدازظهرهنگامیکه چند بوجی سنگ ذغال خریدم و آن را برسه چرخه زرنجی بارکردم، یک دفعه چشم تان روزبد نبیند که پاهایم روی یخ لیزخوردو چنان محکم با پشت به زمین خوردم که برای لحظه ای هنگ کردم . سه چهارنفری دورم را گرفتند، دوستم اززیربازویم گرفت ومرابلند کرد.سه تا ازانگشتان دست راستم و هم چنین آرنج دست راستم هم زخمی شد.ولی جای شکرش باقیست که سرم به زمین نخوردوهیچ جایی ازپالتویم و یا پتلونم هم، سوراخ نشد. ازمن به شما نصیحت که خیلی مواظب باشید که دراین فصل زمستان و یخ بندان زمین نخورید. درآن وقت که من به فکرخودم بودم ، مردذغال فروش چنان ازته دل میخندید که دلم می خواست بروم و سرش را ازتنش جداکنم. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر