۱۳۹۲ دی ۲۱, شنبه

بوت هایم پاره شده

پسرم حامد که 10ساله است گفت پدر! بوت هایم پاره شده اند، برایم بوت نوبخر. دیدم لبخندقشنگی برلب دارد، وقتی که کنجکاو شدم و به اصطلاح سرچ کردم دیدم که بوت هایش پاره نشده بلکه دلش بوت نو می خواهد ونمی خواهد دیگرآن بوت را بپوشد. دراین لحظه ،مادرش هم می خندید، من هم میخندیدم و اوهم می خندید. بادیدن این لحظه حذ کردم و خوشم آمد . وقتی که این طور چیزها را درزندگی ات می بینی ، همه تلخی هایت فراموش می شود و اززندگی لذت می بری.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر