گزارشی از مریم بربری
هرچند ۵ سال از قتل زهرا در شب عروسیاش میگذرد؛ اما مهاجران افغانی ساکن حاشیة شهر مشهد هنوزهم آن خبر را در خاطرههایشان دارند و این خبر را در لابلای برخی صحبتهای کوتاه یادآوری میکنند. زهرا، معلمی بود که در مدارس خودگردان مهاجران افغانستانی به کودکان درس میداد. روزی که همسر آیندهاش برای خواستگاری، زنگ دروازةخانةشان را به صدا درآورد. او نمیدانست که بلهگفتن به او، بلهگفتن به مرگی زودهنگام است. زهرا در پایان شب عروسی که همة مهمانها به خانههایشان برگشته بودند، با ضربات چاقوی همسرش کشته شد. همسر زهرا بعد از اینکه او را به قتل رساند، به خانوادة عروس گفت که دخترتان باکره نیست و به سزای عملش رسید. فردای عروسی، پزشکی قانونی (طب عدلی) پس از بررسی جسد اعلام کرد که نوعروس با هیچ مردی رابطة جنسی نداشته است؛ اما گواهی پزشکی قانونی، زندگی زهرا را به او برنگرداند.
بکارت، اساس ازدواج
زهرا اولین قربانی چنین شک و پیشداوری نیست؛ بلکه از این موارد هرساله در افغانستان اتفاق میافتد و برخی از مردم هم اینگونه قتلها را کاملاً قابل توجیه میدانند.
رضا رضایی وقتی ازدواج کرد، برایش باکرهبودن همسر آیندهاش خیلی مهم بود. درواقع اساس ازدواجش را باکرهبودن همسرش تشکیل میداد. با این حال او میگوید: «بحث باکرهبودن و داشتن بکارت از جهتهای مختلفی بررسی میشود: از جهت طبی باکره به کسی میگویند که پردة بکارتش سالم باشد و چیزی داخلش نشده باشد. از نظر دین و شرع هم به همین شکل است ـالبته این باکرگی باید تا زمانی که دختر ازدواج نکرده سالم باشد و برای مرد آیندهاش نگه دارد. خوب این روشن است که اگر دختر این باکرگیاش را از طریق رابطه با یک شخص، ورزش یا حرکات خطرناک از دست بدهد، جامعه به او به چشم ناپاک و منحرف، نگاه میکند و اسم بیپاکی به روی آن دختر میگذارند ـحتی اگر رابطهای نداشته باشد و به وسیلة یک شئ یا یک حادثه باکرگیاش را از دست داده باشد. اما یک علت دیگر که مردم به پردة بکارت تأکید دارند، داشتن رابطة جنسی با شخص دیگر است؛ اما بدون آسیبرساندن به این پرده هم میشود رابطه برقرار کرد. به همین دلیل، بودن پردة بکارت نمیتواند نشانة پاکی یا ناپاکی باشد. این را هم میدانیم که بعضی از دخترها، مادرزادی پردة بکارت ندارند یا شاید نوع پردة بکارتش چنان باشد که زود پاره نشود و نمیشود گفت این دختر ناپاک است.»
او، همسرش را ناموس خود میداند؛ ناموسی که برای او نهایت همهچیز و مفهومی مقدس است. طوری که حاضر است جانش را برای آن فدا کند. او میگوید: «باید تمام توان خود را به کار ببریم و از ناموسمان حفاظت کنیم تا از حرفهای مردم و گپهایی که در آینده ممکن است مردم بگویند، جلوگیری کنیم.» او معتقد است، مردی که همسر خود را به خاطر خیانت میکشد کار درستی کرده است؛ اما باید قبل از اینکه همسرش را به قتل برساند، دربارة درستی گمان خود تحقیق کند.
زهرا میگوید، وقتی برای اولینبار فهمید باکرهبودن برای یک دختر چهقدر مهم و ضروری است و معیار پاکی او و همجنسهای او است، خیلی احساس حقارت کرد
بکارت و استثمار مردانه
۱۳ سال پیش، وقتی علی محسنی ۱۹ساله تصمیم گرفت ازدواج کند، برای او باکرهبودن همسرش خیلی مهم بود؛ چون پدر و مادرش به او گفته بودند که پاکبودن یک دختر را باید از باکرهبودنش تشخیص داد؛ اما علی که امروز یک فعال اجتماعی و سیاسی است، میگوید، پردة بکارت وسیلة استثمار زنان توسط مردان شده است و فشارهای روانی بسیاری بر دختران وارد میکند. آنها را از فعالیتهای ورزشی و گاه از فعالیتهای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی نیز بازمیدارد و حتا باعث ازدواج زودهنگام دختران میشود؛ چون برخی از خانوادهها میدانند که بهراحتی با یک حادثة کوچک هم باکرهبودن یک دختر از بین میرود و از ترس آبروریزی، دخترانشان را در حالی که هنوز به سن بلوغ ازدواج نرسیدهاند، به عقد مردی در میآورند که این ازدواجهای زودهنگام اثرات منفی بر زندگی دخترانی که مادرهای نسل آیندة مایند بر جای میگذارد.
او ملاک پاکبودن یک دختر را باکرهبودنش نمیداند. او میگوید، اگر الان ازدواج میکردم، هیچوقت برایم باکرهبودن همسر آیندهام مهم نبود؛ چون میدانم که اگر من هم پردة بکارت داشتم، نمیتوانستم تا الان باکره بمانم. حتا اگر دختری رابطة جنسی نداشته باشد هم امکان از بین رفتن پردة بکارتش است. باید کسی که ازدواج میکند به شخصیت دختر مورد نظرش توجه کند و براساس اعتماد متقابل ازدواج کند. به عبارتی، این اعتماد باید در ذهن مرد شکل بگیرد نه در بحث باکرهبودن.
من باکره نیستم
مرضیه، دو سال پیش ازدواج کرد. هنوز دو هفته از عروسیاش نگذشته بود که همسرش راهی اروپا شد و او را تنها گذاشت. طی مدت دوری، مرضیه متوجه شد که همسرش با یکی از دوستانش رابطة دوستی عاشقانه برقرار کرده است. بعد از اینکه فهمید همسرش به هیچ عنوان از این کار دست برنمیدارد، تصمیم گرفت طلاق بگیرد. او یک سال از زندگی را صرف پیگیری درخواست طلاقش کرد و به دفاتر مراجع تقلید و دادگاهها مراجعه میکرد. به او میگفتند یک مرد حق دارد تا چهار زن بگیرد و گرفتن همسر دوم یا داشتن رابطة عاشقانه با زنی دیگر دلیل موجهی برای طلاقگرفتن نیست. مرضیه بسیاری از این سخنان ناراحت میشد و در پاسخ میگفت که اکر همسرم چنین کاری را در نبود من میتواند انجام دهد. پس من هم میتوانم در نبود همسرم رابطة عاشقانه با مردی دیگر برقرار کنم و در جواب میشنید که باید چادر عفتش را بلند کند و این حرفها از یک زن بعید است. تلاشهای مرضیه منجر به طلاق وی شد و حالا مرضیه زنی مجرد است. خواستگارانی در خانةشان را میزنند؛ ولی وقتی میفهمند که او باکره نیست، از ازدواج با او منصرف میشوند. مرضیه میگوید در جامعة ما باکرهبودن یک امتیاز دخترانه است حتا دختران تحصیلکرده یکبار به او گفته بودند که چون باکرهاند، از او برترند و این امتیازی است که مرضیه ندارد. این حرفها او را بهشدت ناراحت میکند و میگوید، برخی از دوستانم به من توصیه میکنند که به خواستگارانم نگویم که قبلاً عروسی کردهام و میتوانم با یک عمل جراحی باکره شوم؛ اما نمیخواهم به همسر آیندهام دروغ بگویم؛ اما شخصیت و شعور زن در ازدواجهای امروزی بهایی ندارد.
مریم، دختر هفتسالهای بود که توسط پدرش سربریده شد؛ چون پدرش گمان کرده بود که مامایش به او تجاوز کرده است.
هیس، چیزی نگو!
زهرا حسینی، دانشجوی رشتة هنرهای زیباست. او سوالهای زیادی دربارة زنانگی خودش در ذهن دارد؛ سوالهایی که همیشه به دنبالش بوده است. زهرا چند سال پیش، وقتی تغییرات جسمی بلوغ را تجربه کرد، همیشه میخواست بداند که زنبودن یعنی چه؟ و از مادرش این سوالها را میپرسید اما مادرش در جواب میگفت: «هیس چیزی نگو، دانستن این چیزها برای دختر خوب نیست.» مادرش فکر میکرد که ممکن است زهرای تازهبالغ چشم و گوشش باز شود و چیزهایی بداند که برایش دردسرساز شود؛ اما زهرا نمیتوانست سوالهایش را بیپاسخ بگذارد. او وقتی کوچک بود، مادر و پدرش او را از تفریحات ورزشی منع میکردند. به او همیشه گوشزد میکردند که مبادا زیاد این طرف و آنطرف بدود یا از روی جوی آب بپرد. او نمیدانست چرا او نباید این کارها را انجام بدهد. او دوست داشت بازی کند و شاد باشد مثل پسرهای همسن و سالش.
زهرا میگوید، وقتی برای اولینبار فهمید باکرهبودن برای یک دختر چهقدر مهم و ضروری است و معیار پاکی او و همجنسهای او است، خیلی احساس حقارت کرد. بهخصوص که یکی از استادهایش داکتر بود و به او گفته بود که پردة بکارت ممکن است آسان از بین برود. زهرا با خودش میگفت که چرا پسران باکره نیستند و فقط باید دختران اینطور باشند. آیا نباید مردان هم پاک و نجیب باشند؟ زهرا هنوزهم جواب سوالهایش را نیافته است.
تحقیر شخصیت
ملیحه حسنزاده، یکی از دخترانی است که در ادارات دولتی کار میکند و در کنارش مصروف فعالیتهای فرهنگی است. او میگوید، وقتی فهمیدم که در بین زنان هم صحبتکردن دربارة بکارت «تابو» محسوب میشود و ما حتا نمیتوانیم بهراحتی با همجنسان خود در این زمینه صحبت کنیم، چه برسد به اینکه بخواهیم در بین عموم فرهنگسازی کنیم.
او میگوید با اینکه میداند که باکرهبودن در جامعة افغانستان چه مفهومی برای نجابت و پاکی یک زن دارد و ممکن است بهراحتی از بین برود؛ اما هیچ وقت نمیخواهد در این باره تحقیق کند تا متوجه شود که ممکن است در این سالها پردة بکارتش را از دست داده باشد یا نه. او میگوید اگر روزی ازدواج کنم، با کسی ازدواج خواهم کرد که به نجابت من اعتماد داشته باشد و باکرهبودن من ملاکی برای نجابتم نباشد. من احساس حقارت میکنم از اینکه همسرم نجابت مرا از این راهها تشخیص دهد. پس شخصیت و شعور من ارزشی ندارد؟
آبروی خانواده
علی خاوری که در دانشگاه درس میخواند و از کاربران شبکة اجتماعی فیسبوک است، زیر یک خبر دربارة قتلهای ناموسی و نبود مجازات برای عاملان این قتلها نوشته است: «اینگونه قتلها مجازاتی ندارد؛ چون آنها مایة بیآبرویی خانوادةشان را از بین بردهاند، وقتی آبروی خانواده برود، چهچیزی برای خانواده میماند؟» احسان حسینی، کاربر دیگر فیسبوک که دانشجوی فوق لیسانس روزنامهنگاری است نیز در اینباره نوشته: «چون ناموس است، قتل در پایش است. سوال: ناموس را برداریم یا قتل را؟ هردو را چهطوری؟ عینک خود را به قضیه تغییر بدهیم چه؟ چرا ناموسداری به میان میآید؟ ترس. او باید با من (نه، مال من) باشد.»
او دربارة اظهار علی خاوری نیز پاسخ داده: «قبول دارم که در جامعة شرقی آبرو، بود و نبود خانواده است. شاید خانوادهها بر اساس آبروداری یا نگهداری آبرو (بهعمد یا جبر) باهماند. مسئلة من این است: «ای زن بیآبرو!» چرا همیشه (یا اغلب) زن، ناموس است؟ مردانِ سینهچاکی که از برچسب خوردن «بیناموس» خارا میشکنند، چرا خود، ناموس نیستند؟ اگر کابل تشریف برده باشید، وقاحت مردانِ ناموسی را با چشم میبینید. پس ماییم که ناموس ساختهایم و خود، از ناموسبودن گریزان.»
مریم، دختر هفتسالهای بود که توسط پدرش سربریده شد؛ چون پدرش گمان کرده بود که مامایش به او تجاوز کرده است.
کنوانسیونهای بینالمللی و ۱۵۰۰ خشونت
نتیجة جستوجوی ما در آرشیو اخبار رسانهها نشان میدهد که کمتر به بحث قتلهای ناموسی توجه میشود و اگر در رسانهها چنین اخباری منتشر شود، در سطح بسیار محدود است. حتا نهادهای مرتبط با حقوق زنان هم کمتر به بحث قتلهای ناموسی و رابطة این قتلها با حدس و گمان اطرافیان دربارة باکرهبودن یا نبودن دختر توجه کردهاند. به گزارش رادیو آزادی، کمیسیون مستقل حقوق بشر در تازهترین خبر خود گفته است که امسال، حدود هزار و ۵۰۰ مورد خشونت علیه زنان در کشور ثبت شده است. موارد خشونت علیه زنان شامل لتوکوب، ازدواجهای اجباری و زیر سن، تجاوز جنسی، اخراج اجباری زنان از منزل، بد دادن، عدم پرداخت نفقه از سوی شوهر و امثال آن است.
کنوانسیونهای بینالمللی از دولتها میخواهند که در زمینة منع خشونت و تغییر شرایطی که به ترویج خشونت علیه زنان و دختران میانجامد اقدامات لازم را انجام دهند. کنوانسیون رفع هرگونه تبعیض علیه زنان در بخشی از مادة ۵ از دولتهای عضو میخواهد که در تغییر الگوهای رفتاری، اجتماعی و فرهنگی مردان و زنان بهمنظور دستیابی به برانداختن تعصبات، عادات و دیگر روشهای عملی که بر طرز تفکر «پستنگری» یا «برتربینی» یک جنس نسبت به جنس دیگر یا نقش کلیشهای زنان و مردان مبتنی است، بکوشند.
کنوانسیونهای بینالمللی از دولتها میخواهند که در زمینة منع خشونت و تغییر شرایطی که به ترویج خشونت علیه زنان و دختران میانجامد اقدامات لازم را انجام دهند. کنوانسیون رفع هرگونه تبعیض علیه زنان در بخشی از مادة ۵ از دولتهای عضو میخواهد که در تغییر الگوهای رفتاری، اجتماعی و فرهنگی مردان و زنان بهمنظور دستیابی به برانداختن تعصبات، عادات و دیگر روشهای عملی که بر طرز تفکر «پستنگری» یا «برتربینی» یک جنس نسبت به جنس دیگر یا نقش کلیشهای زنان و مردان مبتنی است، بکوشند.
نوشته بالاازسایت جامعه بازگرفته شده است.