۱۳۹۳ خرداد ۶, سه‌شنبه

گرامیداشت ازتولدمزاری بزرگ دربامیان


دیروزپنجم جوزا بود، مصادف با روزتولد شهید عدالت استاد عبدالعلی مزاری ، که به همین مناسبت محفل گرامیداشت درچوک شهید مزاری درشهربامیان برگزارشد. به همین مناسبت متن ذیل را که ازوبلاگ رزاق مامون گرفته ام برای شما به نشر می سپارم.

مزاری، گذار از نظامِ خویشاوندی به دولت



 
 
 
استاد عبدالعلی مزاری؛ مردی که درنقطه ی انفجاری دگردیسی تاریخی درکشوری بدون عدالت، ایستاد؛ و تمام قد ایستاد... وهم چنان ایستاده است؛ کماکان ایستاده خواهد بود...
اشاره: هرقلبی که برای عدالت وزیبایی تپیده؛ نا میرنده است وندای وجدان تاریخ درهمه ی اعصار آینده است... مزاری الگوی بی آزاری و قدرت ناکرانه پیدای زیبایی احساسات بشری برای هم پذیری است... مزاری هنوز به نسل های پسین، پدری ناشناخته و فرود آمده از عرش رؤیا هاست. برداشت ودریافت های من که نیم قرن زنده گی کرده و ریشه های رنج، درمن ریشه ها دارند، این است که هیچ رهبری درافغانستان به حجم وژرفای استاد عبدالعلی مزاری، تشنه وفرد گذاره برای عدالت نبود؛ همه ی رهبران دردهه ی هفتاد به قدرت، سلطه ی مذهب بر مدنیت ومنافع ملی می اندیشیدند وسپس واژه ی «عدالت» را از روی تفنن برزبان جاری می کردند. من گواه هستم که فرد مهمی، با نگاه به بالای درِ ورودی وزارت اطلاعات وفرهنگ، عکس جنرال ضیاء الحق نظامیگر پاکستانی را که سرانجام کابل را به آتش داد؛ چنین می گفت: حضرت جنرال ضیاء الحق رحمت الله علیه!!
مزاری از پوسته ی مذهب و منیت بیرون آمده بود. این مرد، نخست عدالت برای همه؛ دوم، قدرت وحضور را برای همه؛ سوم؛ اقتدار وشرف جمعی و زیبایی جاودانه را برای همه می خواست....من گاه که درباب رهبران «تنظیم ها» می نویسم، ندای وجدان از چهار سو برمن نهیب می زند که عبدالعلی مزاری ازین جرگه مستثنا است... او رهبر یک «تنظیم» نبود... او رهبر یک جریان تاریخی وقافله دار یک آزمون تاریخ درد و آرمان ناکرانه پیدای پایان درد های بشری بود. اما از خصوصی سازی افراطی پدیده ای به نام مزاری، من هم، گاه نگران می شوم.
 

 

 
( مأمون)


--------------------
نوشته ی زیر به قلم اسد «بودا»
یک نگاهی گذرا به ادبیاتِ هزاره‌ها در مورد «روز عدالت» نشان می‌دهد، که برخوردِ هزاره‌ها با روز عدالت و مزاریْ بیش از حد معیوب، شاعرانه و در چارچوبِ «ارزش‌های خویشاوندی» است. تاکید بر «پدر/ بابه» به جای نام «مزاری» نوعی پس‌رفت و انحطاط در گفتار سیاسی است. هرچند «بابه» لقبی بود که مردمِ کابل به مزاری داد، ولی از منظرِ‌ تحلیلی این مفهوم بار معناییِ چندان عمیقی ندارد و نمی‌تواند رویکرد سیاسیِ مزاری را توصیف کند. مزاری گذار از «ساختارخویشاوندی» به «دولت» و نظمِ اخلاقیِ فراگیری است که در آن حق تمامیِ‌ ساکنانِ‌ کشور به رسمیت شناخته شود. عدالتْ در ساختارِ نابرابر خویشاوندی قابل تحقق نیست. مزاری میراثی جز «قدرتِ سیاسی» و ایده‌ی مشارکتْ در تعیین سرنوشت، میراثی بر جای نگذاشت. او همزمان نقدِ قدرت‌ِ تباری‌ـ‌خویشاوندی در کشور و همزمان نقد نظمِ سیاسی‌ـ اجتماعیِ مبتنی بر خویشاوندی در درون هزاره‌ها بود. مزاری، هرگز برای خانواده و خویشاوندانش کاری نکرد: دریغ از یک‌جوره کالا برای زینب! عینی‌ترین سندِ این ادعا مادر پیر و فقیرِ اوست، که حتا سرپناهی ندارد. بحرانِ رهبریِ کنونی هزاره‌ها نیز بر اساس همین نکته می‌توان توضیح داد. رهبرانِ کنونیِ‌ هزاره‌ها میراثِ سیاسی مزارری را خویشاوندی کرده‌اند. دنیایِ آن‌ها، «عالم» و «تقی» و «باقر»‌اند. برای آن‌ها دشوار است فراتر از نظمِ خویشاوندی بیاندیشند و عمل کنند. مزاری، با برهم‌زدنِ ارزشِ خویشاوندی در اوج جنگ و فقر یک حس اشتراکی پدید آورد و اقتصادِ جنگ خود را از طریقِ مردم تامین کرد. رهبرانِ کنونی، اما، در عهد انتخابات و در اوجِ امکانِ مردمی‌سازی قدرت و ثروت، دکان پیروفروشی باز کرده‌اند و با بهره‌گیری ابزارهای مدرنی چون تلویزیون و مطبوعات گرفته تا تکنیکِ سنتی و قدیمی حاجی‌بازاری‌ها، تلاش می‌کنند برای خانواده‌ی خود سرمایه و قدرتی دست و پا کنند. مزاری در وضعیتِ بی‌دولتی، به دولت و قانون می‌اندیشید، رهبرانِ کنونی در ساختار دولت برای تامین منافعِ خویشاوندی هر قانونی را زیر پا می‌گذارد. بی‌توجهی به مادر، فرزند و اعضایِ خانواده از لوازمِ زندگیِ برابری‌خواهانه، در کشوری است که قدرت، ثروت و حیثیت، بر اساس ساختارِ نابرابر و ظالمانه‌یِ خویشاوندی، تقسیم و توزیع می‌شود. خشمِ نهادهای دینی از مزاری را نیز بر همین مبنا می‌توان توضیح داد. نهادهایِ دینی در افغانستان، بنگاه‌های اقتصادیِ مبتنی بر خویشاوندی‌اند. ملاها و مولوی‌ها با بازکردنِ دکانِ دینی، به دنبال منافع اقتصادی و خانوادگی هستند. به‌همین خاطر بزرگ‌ترین مخالفانِ مزاری ملاها و نزدیک‌ترین دوستانِ او مردم فقیر بودند. نفس سخن‌گفتن از مزاری، بدون تامل در چرخشی که او در تاریخ کشور و مردمِ هزاره ایجاد کرد، گمراه‌کننده است. مهم‌ترین پیامِ مزاری، گذار از خانواده، به دولت و از نظام خویشاوندی به قدرتِ مردمی است. فرهنگیان و نویسندگانِ ما با تحلیلِ مزاری در چارچوبِ ادبیاتِ‌ خویشاوندی همان کاری را می‌کند که رهبرانِ کنونی می‌خواهند: خویشاوندی‌سازیِ میراثِ مزاری. به‌هرحال، همان‌گونه که رهبران در مورد دست‌آوردهای سیاسی مزاری مسئول‌اند، فرهنگیان در برابر میراثِ فرهنگیِ‌ او مسئول‌اند. تحلیلِ فرقه‌ای و خویشاوندیِ مزاری، نه با کردار سیاسی او، که خانواده‌اش یکی از فقیرترین خانواده‌های هزاره است، همخوانی دارد و نه با ایده و اندیشه‌یِ سیاسی او، که از تکثر و برابریِ همگانی سخن می‌گفت و در همین راه قربانی شد.
البته پدر مفهوم انتزاعی دارد. دولت به یک معنا به یک معنا تحول و توسعه‌ی پدر است. آتاترک، به معنای پدر ترکانْ بینان‌گذار یکی از مدرن‌ترین نظام‌های سیاسی در منطقه است. ولی به هرحال، ما به ادیباتِ نو نیاز داریم. ادبیاتِ سیاسی که ارزش‌های خویشاوندی معیار و مبنای فضیلت نباشند. گفتار خویشاوندی معیوب، منسوخ و کهنه است. نوکردنِ جهان، بدون نوکردنِ ادبیات ناممکن است و بر عکس.
برگرفته ازاین آدرس http://www.razaqmamoon.blogspot.com/2014/05/blog-post_337.html
 

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر