۱۳۹۲ آبان ۷, سه‌شنبه

اولین برف بامیان

برف سفید ولی کم امروز به همه مردم بامیان خبرداد که باید هرچه زودتربه فکرسوخت وآذوقه زمستانمان باشیم. منی که تا حال اصلا دراین مورد اقدامی نکرده ام براین شدم که با گرفتن همین ماه معاش خود،باید چوب و ذغال زمستان را تهیه کنم. پسرکوچکم الیاس وقتی که امروز برف را دید به وجد آمده و با همان کالایی که ازخواب بیدارشده بود به حیاط رفته و فورا کمی ازبرف رابادستان کوچکش به دهانش برد و سردی آن را خوب دردهانش مزه مزه کردو به من هم می گفت! پدرتوهم بگیر یک لقمه برف بخور من هم به ناچار درحالیکه هنوزازسرما خوردگی قبلی بهبودی نیافته ام، یک لقمه برف به دهان انداختم. و اولین برف بامیان را مزه کردیم که مزه همان برف هرسال را می دهد یا فرق دارد که نداشت. کمافی السابق سفیدی همان ،مزه همان . ولی فعلا آفتاب خوبی برهمه خانه های مردم بامیان می تابد. شاید آفتاب می فهمد که مردم بامیان منتظر آمدنش هستند که توسط سولر هایشان،شب دیگر را برق روشنایی داشته باشند. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر