۱۳۹۲ مهر ۱۸, پنجشنبه

یک دل میگه برو برو

یک دل میگه برو برو  یک دلم میگه نرو نرو / طاقت ندارد دلم بی تو / بی تو چه کنم ؟؟؟
 امروز روزآخرکاری  قبل ازعید  است . ازفردا تعطیلات عیدی شروع و هم چنین دوروز جمعه و دو روزشنبه را هم اگر به آن علاوه کنیم، جمله نه روز رخصتی درپیش روداریم.  چنانکه دربالا نوشتم یک دلم میگه برم مزار احوال پدرم ،مادرم و بقیه . یک دلم میگه نرو نرو .نمی دانم چه کنم؟ راستش ازبابت هزینه اش نگران نیستم ولی وقتی که ما برویم کسی نیست که ازخانه ما مواظبت کند . ودلیل دیگرش هم مسیر بامیان الی کابل و سپس ازآنجا به مزار و دوباره آمدن آن هم خیلی واقعا طولانی و خسته کن است مخصوصآ همراه خانواده و بچه های کوچک و موترهای خطی. ولی ازحق نگذریم خوبی ها و صفاهای خودش را هم دارد. که ما بعد ازکلی کلنجار رفتن و سبک و سنگین کردن این وآن ،  بالاخره به این نتیجه رسیدیم که ازاین سفرخوش ،صرف نظرکنیم. راستش پدرم اصرارداشت که بیایید،گوسفند بزرگ وچاقی منتظرشماست که ما برسیم وچپه اش کنیم و جای تان خالی بعد ازمدتها دوری ازهمدیگر به همراه پنج خواهر،دو برادروپدرومادرم . نوش جانش کنیم و بخوریم و بخندیم و ازاین حرفها، هدف دوم هم این بود که پدرم اصرار داشتند که پسر کوچکم الیاس که حالا دقیقا ده روزازسه سالگی ایشان می گذرد را به همراه تنها پسربرادرم (یاشار)،ختنه کنیم. و به اصطلاح مسلمانشان  کنیم. خوب عزیزان پیشا پیش عید قربا ن را به شما و تما م هموطنان عزیزم ،ازصمیم قلب تبریک می گویم. و یک پیام هم برای شما دارم این است که یادتان باشد مستمندان و غریبان رامخصوصآ درایام عید  ازیاد نبرید.  عید تان خوش باددددد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر