۱۳۹۲ تیر ۱۲, چهارشنبه

بندامیرودوروزرخصتی

فرداپنج شنبه اگرخدابخواهد میخواهم بندامیربروم. کمی آمادگی ازقبیل کوله پشتی ولباس وکرم ضدآفتاب آماده کرده ام. می خواهم دراین سفردخترم و پسرکلانم هاشم را هم همراه ببرم. روزیک شنبه برای شما گفتنی های زیادی خواهم نوشت.
جای تان خالی روزهای خوبی را پشت سرگذراندم.

 روزپنج شنبه بندامیر ودورهم جمع بودن و برای غذای چاشت هم خوردن دوپیازه،تربوز،ترکاری ،میوه ونوشابه لذتی دیگرداشت.توپ بازی وهیجانش هم دردرون آب بندامیر هم به خوشی این لحظات افزود.روزجمعه رنگ مالی پنجره های خانه و حسابی خسته شدن. و بالاخره خلاص کردن. روزشنبه هم نصب شیشه برای دوکلکین و دروازه دهلیز برخستگی هایم افزود.ولی حالا خانه ام رنگ ورخ زیبایی به خودگرفته است.امروز یک شنبه درحالی به دفترآمده ام که کمرم شدید دردمیکند و دستانم به شدت ازشدت کار،درشت شده است. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر