۱۳۹۲ تیر ۸, شنبه

کوچیدن به خانه جدید

بعدازیک سال واندی بالاخره توانستم همین جمعه گذشته به خانه ای شخصی که خودم درست کردم،اسباب کشی نمایم و بهترین خواب دنیارادرطول عمرخوددرهمین دوشب داشتم. گرچه بادرست کردن این خانه بامشکلات و خستگی ها وتنهایی های زیادی روبه روشدم،ولی هرچه بود گذشت. فقط این احساسش برایم لذت بخش است که صبح وقتی ازخواب برمی خیزی می بینی که درخانه شخصی خودت هستی،بعدآ می گویی خداراشکر،اگر این خانه کاه گلی هست واگراین خانه دروازه وکلکین هایش کامل نیست،مال خودت است.وقتی یک چیزی را که یک جایی می گذاریم،دلمان جمع است که کسی نمی آید بگوید که چرا این را آنجا گذاشتی و یا فلان چیزراچرا دراین جا نماندی.خانه ما هنوزشیشه ندارد با آنکه کلکین های بزرگی دارد. ازهمان روزی که ما این جا آمدیم،هواابری حتی با ریزش باران تقریبآزیادمواجه هستیم. شب گذشته مجبورشدیم که پرده و حتی پتوی کلانی را به پنجره آویزان کنیم که مانع آمدن باران وسرمای زیادبه داخل خانه شود.بااستفاده ازاین فرصت می خواهم ازآن عده دوستان وآشنایانی نام ببرم که مرادراین امرباکمک های مالی ومعنوی خویش یاری فرمودند،کمال تشکر وقدردانی نمایم. محترمان خانم خوب و صبورم که باتلاش های زیادوانگیزه وراهنمایی خوبش مراهدایت نمود،فرزندانم هاشم،حامد،قاسم،ودخترخوبم فرشته جان وحتی الیاس کوچک که با جسم کوچکشان ولی باعزم بلندودل خوشی زیاد به اندازه توان خودمرایاری کردند. کربلایی یونس،محمودرضایی،سیدقدیرآقا،محراب کربلایی،خلیفه صادق،ابراهیم، جاویدجان،عبدالجلیل،وآقای ج ف، خواهرم فاطمه ومنصوره مهرآیین،بومان زوار،حاجی عبدالغفارو خانواده شان.وتمامی دوستانی که نامشان حالا به ذهنم نمی آید. تشکروقدردانی می نمایم.راستش دراین طور مواقع است که می فهمی که دوست ونزدیکان واقعی تو کیستند؟ آنان که همیشه لاف ازدوستی وفلان وفلان می زدند،دراین طورمواقع است که می فهمی همه آن چیزی که می گفتند،حرفی بیش نبوده است.درطول مدت ساختن این خانه،دوروزخیلی سخت رافراموش نمی کنم.یک روز هنگامی که می خواستم کمی کاه بخرم که پول همراهم نبودودکاندارقرض نمی داد.وروزسخت دیگر،روزکوچ کشی بود که مجبوربودم همه اسباب و وسایلم رابه تنهایی انتقال بدهم درصورتیکه نزدیک ترین دوستانم هم مرادراآن روزتنهاگذاشتند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر